loading...
دردودل
شاهین بازدید : 49 شنبه 30 شهریور 1392 نظرات (0)
به ابد خواهم برد

من به درماندگی صخره و سنگ

من به آوارگی ابر و نسیم

من به سرگشتگی آهوی دشت

من به تنهایی خود می مانم

من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید

شعر چشمانتو را می خوانم

                                                                                  چشمتو چشمه شوق

چشمو ژرف ترین راز وجود برگ بید است که با زمزمه جاریه باد تن به وارستن عمر ابدی می سپرد

تو تماشا کن

که بهاری دیگر

پاورچین پاورچین

از دل تاریکی میگذرد

و تو در خوابی

 پرستو ها خوابند و تو می اندیشی

به
بهاری دیگر

به
یاری دیگ

اما برای من

نه

بهاری
و نه
یاری دیگر

- افسوس

من و تو  دور از هم می پوسیم

غمم از وحشت پوسیدن نیست

غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است

دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست

از سر این
بام

این صحرا

این
دریا
پر خواهم زد

خواهم مرد

 و غم تو این
غم شیرین را

با خود به ابد خواهم برد

 

 

 

خداحافظی...
وباید رفت...

همه چیز به پایان رسید!

آری وقت رفتن است...

وقت سفر کردن و دل کندن...

وقت جدایی...

پای رفتن نیست...

اما باید رفت...

رفت و مقصد را جست!

نمی دانم به کدامین سو می روم...

اما می روم...

باید ادامه داد...

هنوز مانده...

مسیر طولانی و مقصد دور...

هم شادم و هم غمگین!!!

شادم از پایان و غمگینم از پایان!!!

کوله بارم را بسته ام...

آماده ی سفر...

اما دل کندن دشوار است از عزیزان!!!

رسم روزگار این است...

جدایی از کسانی که دوستشان داری!!!

سخت است اما چاره ای نیست!

دلم برای همه تنگ می شود...

رفتن اجباریست...

ماندن بعید...

تنها باید رفت و سفر کرد!!!

تنها باید ادامه داد!!!

آری می روم...

دا نگهار...

 


 

چه زود فراموش شدم... 

چه زود فراموش شدم آن زمان كه نگاهم از نگاهت دور شد ....
چه زود از یاد تو رفتم آنگاه كه دستانم از دستان تو رها شد....
مقصد من در این راه عاشقی بیراهه بود این همه انتظار و دلتنگی بیهوده بود !
با اینكه دلتنگ هستم اما چاره ای جز تحملش ندارم ،خیلی خسته ام ،
راهی جز تنها ماندن ندارم !
چه زود قصه عشقمان به سر رسید اما آن مرد عاشق به عشقش نرسید !
چه زود آسمان زندگی ام ابری شد ، دلم برای آن آسمان آبی دلتنگ است ،
كه با هم در اوج آن پرواز می كردیم و به عشق هم می خواندیم آواز زندگی را ...
آرزوی دلم تبدیل به رویا شد ، تنها ماندم و عشقم افسانه شد ...
چه زود رفتی و چشم به ستاره ای درخشان تر از من دوختی ،
با اینكه كم نور بودم اما داشتم به پای عشقت می سوختم ،
با اینكه برای خود كسی نبودم ،
اما آنگ كه با تو بودم برای خودم همه كس بودم !

چه زود غروب آمد و دیگر طلوعی نیامد !
هرچه به انتظار آمدنت نشستم نیامدی ، هرچه اشك ریختم كسی اشكهایم را پاك نكرد،
هرچه گوشه ای نشستم و زانو به بغل گرفتم
كسی نیامد مرا در آغوش بگیرد و آرام كند .
خواستم بی خیال شوم ، بی خیالی مرا دیوانه كرد ،
خواستم تنها باشم ، تنهایی مرا بیچاره كرد .
چه زود گذشت لحظه های با تو بودن ، چه دیر گذشت لحظه های دور از تو بودن
و دیگر نگذشت آنگاه كه تو رفتی و هیچ گاه نیامدی !
باور داشته باش هنوز هم برای تو زنده ام ،
هر گاه دیدی نیستم بدان كه از عشقت مرده ام !
چه زود فراموش شدم آن زمان كه دلم برایت خون شد ....
تازه می خواستم با آن رویاهای عاشقانه ای كه در سر داشتم تو را خوشبخت كنم ،
می خواستم عاشق ترین باشم ،
برای تو بهترین باشم ،
اما نمی دانستم دیگر جایی درقلبت ندارم ...
چه زود فراموش شدم آن زمان كه دیگر تو را ندیدم ! 

http://troth.blogfa.com/

http://troth.blogfa.com/

 

 

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام دوستان به سایت من خوش آمدید این وبلاگ رو به عشقم(H)تقدیم میکنم ... وفقط وفقط به عشق اونه که مینویسم... رفتي خاطره هاي تو نشسته تو خيالم! بي تو من اسير دست آرزوهاي محالم! ياد من نبودي اما، من به ياد تو شكستم! غير تو که دوري از من ، دل به هيچ کسي نبستم!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 11
  • بازدید سال : 45
  • بازدید کلی : 2,299
  • کدهای اختصاصی